سرزده رفتیم خونه یکی از آشناها
بچه صاحبخونه گفت : عمو ما میدونستیم شما میاین خونمون
گفتم : عزیزم ازکجا می دونستین ؟
جواب داد : مامانم چای آورد تفاله چایی اومده بود روی استکان بابام
بابام گفت الان یه خری میاد خونمون !!
.
.
.
غمگینم
مثل مردی که روز تولد زنش افتاده روز مرد !
.
.
.
به نظر من
از این به بعد اگه با منجنیق پرتابمون کنن سمت مقصد ، امن تر از سوار شدن تو هواپیماهای ایرانِ !